سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش برای آنکه بدان عمل می کند، مایه رشد است . [امام علی علیه السلام]
از مرغ... تا عید و کلی حرف ! - Son OF SATAN !! ( پسر شیطان )
 

سالازار

به نام اهورای پاک

درود بر دوستان .

خداییش اصلا حال وبلاگ نوشتن ندارم الانم دیدم دیگه خیلی مطالب داره خیلی زیاد میشه مجبور شدم بنویسم برای همین مطالب رو به صورت کوتاه شده به ترتیب می نویسم

1- مرغ : والا من یکشنبه 23 اسفند از خونه مامان صبح زود آمدم خونه که به خواست مدرسه قبلیم برم کامپیوتراشون رو درست کنم ! وقتی وارد خونه شدم که برم از اتاق بابا کیف سی دی هامو بر دارم صدای مرغ شنیدم !!! اول فکر کردم صدای TV هستش ولی بعد دیدم صدا خیلی واضحه ! برای همین با چشمانی گشاد شده از اتاق بیرون رفتم و با کمال حیرت دیدم خانم مرغه داره با قر و قمیش جلوم جولون میده و گربمونم ( بهیموت ) داره با چشم حسرت بهش نگاه می کنه و ترس نسرین جلو نمی یاد !! و وقتی پرسیدم این از کجا آمده گفتن پیداش کردیم شب میان میبرنش !! منم گفتم جان اینجا شده باغ وحش ! می خواستید گوساله هم میاوردید ! تنها فایده ای که داشت طی ساعات بعد من کلی با مرغه اختلات کردم و زبان کرغهارو هم مثل سگها یاد گرفتم !!

2- چهار شنبه سوری :‏
والا ما به خاطره اینکه بتونیم از سلیقه مادر گرامی استفاده کنیم مجبور شدیم برای خردید کفش روز چهارشنبه سوری که ایشون وقت داشتند بریم .. فکر کنید همچین روزی من رفتم بازار کویتیهای اسلامبول ! والا به زور رسیدم مترو .. تا هفت تیر خوب بود ولی بعدش تا سعدی له شدم ! سعدی هم که خواستم پیاده شم نتونستم و یکی گفت عیب نداره میای امام خمینی پاده میشی ! منم خر شدم و یک دستم رو گرفتم به میله و یک دستم رو گذاشتم رو شونه کناریم و بلند شدم جفت پا کوبیدم تو سینه مردوم و از در پرتشون کردم بیرون ! وقتی آمدم بیرون تازه با خودم گفتم مردم خر بودن تو چرا این گاو همچین کاری کردی !! اگر دعوا یا هر چیزه دیگه میشد چی ؟!

چخلاصه ما بعد از 1 ساعت و نیم تاخیر رسیدیم به مامان که دیدیم به علت انفجارات زیاد بازار رو بستند ! آقا منو داری دیگه قاطی کردم ! با ایده مامان از پشت میله ها از کفش فروشی نزدیک در کفش خریدیم ! مردمم یا می خندیدن یا کف زده بودن منم در کمال آرامش باسه خودم از پشت میله کفش می گرفتم . انتخاب می کردم ! ولی بعد از خرید و از حسی که مامان پیدا کرد و چند سوال فهمیدیم 10 هزار تومان گرون خریدیم خلاصه مامانم قاط زد و 10 تومان زو پس گرفت !!

3- عید : سال تحویل رو به پیشنهاد مامان همه رفتیم کرج خونه مامان بزرگم ( من ، خالم ، مامان ، ( بابا بزرگم ( از مامان بزرگ جدا شدن !!‏)‏) بعد از سال تحویلم داییم و خانومش و برادر خانومش و از همه مهم تر نی نی شون آمدند !

مامان نظری داد که قرار شد من و مامان حتما انجام بدیم و اون این بود که سال دیگه حتما سال تحویل رو بریم تخت جمشید و با یک هفت سین کوچک یک عید کاملا ایرانی بگیریم و احتمالا بقیه هم با ما میان دیگه بسته !

عیدتون مبارک و زنده باد ایران .

شاد زی.


موضوعات یادداشت
سه شنبه 84 فروردین 2 ساعت 6:13 عصر

خانه مدیریت شناسنامه 
موضوعات
40505: کل بازدید
8 :بازدید امروز
آرشیو
لوگوی خودم
 
جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
عکس رفقام
رفقام
حضور و غیاب
Contact Me:
آوای آشنا
طراح قالب