به نام اهورای پاک
صبح بلند میشم میرم پای تلویزیون ببینم چه خبره ... تلویزیون تبلیغات خوبی می کنه اما مطمئنم که مردم زرنگ تر از این حرفان که شرکت کنن ... ماهوراه رو میگیرم همه اکثرن حرف از رفتن به انتخابات می زنن جا می خورم و با یکی دوتا فوش رسیور رو خاموش می کنم . نهار می خورم و باز میرم پای تلویزون میبینم که جمعیت زیاده می گم تا بعد از ظهر بیشتر طول نمی کشه ! بعد از ظهر همچنان جمعیت هستند ! با خودم فکر می کنم میشه مردم باز هم دچار جو عمومی شده باشند ولی نه انسان یک بار اشتباه می کنه ... شب شده پدربزرگم نیست باز تلویزیون رو نگاه می کنم ... خیلی عجیبه یعنی بازم مردم ... در باز میشه .. پدربزرگم برگشته و شناسنامه به دست !! بدنم یخ می کنه با بغض می گم مردم همینقدر ارزش دارن و نه بیشتر میرم تو اتاقم و به تمام زحمات این چند وقته دوستای سیاسیم فکر می کنم و می گم خدایا باز چرا ؟!
|