سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این تویی که اغیار را ازدل های دوستانت زدودی تا آن که جز تو را دوست نداشتند ...آن که تو را از دست داد، چه به دست آورد ؟ و آن که تو را یافت، چه از دست داد ؟ آن که جز تو را به عنوان عوض پذیرفت، زیان کرد . [امام حسین علیه السلام ـ در دعایش ـ]
تاتر و آیدا ! - Son OF SATAN !! ( پسر شیطان )
 

سالازار

به نام اهورای پاک

سلام .

خوب کلی مطلب مونده که حاله نوشتنشو ندارم ! بعد از 3سال وبلاگ نویسی این مسئله برام تازگی نداره ! ولی این دفعه یک فرق داره ! اونم اینه که نمی تونم به ذهنم نظم بدم و به نوشته هام نظم و الویت بدم بگذریم ...

پنجشنبه 12 /9/83:
بعد از اینکه از خانه حسام رسیدم خانه مامان غذا خوردم و حاظر شدیم که بریم برای تاتر این اجرای یکی مونده به آخر بود ! وقتی رسیدیم تاتر از تعجب شاخ در آوردم ! تو سالن جای سوزن انداختن نبود !!! به هر حال مامان رفت پشته صحنه که به کارا سر سامان بده و من هم آمدم بیرون تا یک فضولی کنم !

چندین تن از هنرمندان مثل خانم مهرانگیز ! خسرو احمدی و رضا و محمود بنفشه خاه  ، این یارو کیه من ازش بدم میاد توی این برنامه رنگین کمان نقش مغاره دارو داره ! و خیلیای دیگه که البته چون من با اینا صمیمی بودم اسمشونو آوردم !

قرار بود امیر هراتی که حالت پدر خوانده بابای من و داره و پایه گذار صنف عینک سازی هستند ! بیان چون اونم کارگردانی تاتر خونده و هنوز با مامان در رابطست و با هم تو تاتر زیاد برخورد می کنند  منهم بیرون در تاتر ایستادم که تا آمدم ببر مشون توی سالن ! ساعت حدود 6 بود که آمدن و من  هم ایشون رو به داخل راهنمایی کردم بعد هم دوباره برگشتم جلوی درب چون قرار بود آیدا و چند تا از دوستاش از بابل بیان و من دلشوره اینو داشتم که نرسن ! ساعت 6:30 بود که همه داشتند وارد سالن می شدند که تاتر شروع بشه ! من هم دیگه هیچ امیدی نداشتم که برسن فقط تو دلم دعا کردم که خدایا اگر هنوز واقعا دوستم داری کاری کن همین الان آیدا برسه ! شاید باورتون نشه ولی همینکه چشمام و باز کردم دیدم یکی از اون طرف خیابان داره داد میزنه آرین !!! و دیدم آیدا دوستاش دارن می دون میان !!! خلاصه بعد از اتمام تاتر خوش بش بچه ها با مامان تصمیم گرفتیم بعد از یه گشت و هی گیج شدن از دست آیدا برای پیدا کردن یک کافی شاپ ) که منم لج کرده بودم و هیچی نمی گفتم که آیدا ادب شه رو حرف من حرف نزنه !! ) و بعد از توی یک تراقیک شنگین موندن رسیدیم خونه ما که بچه ها یک خستگی در کنند و ساعت 1 برن ترمینال بیهفی که برن اصفهان و بعد از یک سر به سر گذاشتن آیدا و زد و خورد ما !!! ) بچه پررو هرچیم کتک می خوره بازم میاد جلو !! ) بچه ها رقتند و من هم تا صبح موزیک گوش دادم و کتاب خوندم !! البته  چند تا مطلب مونده که بعدا می نویسم !‏

راستی تاتر هم اسمش مضحکخ احمقها بود در تاتر سنگلج ! با :

کارگردان و نویسنده : سید وحید ترحمی

دستیاران کارگردان : مهستی ایزدی (ننم !‏) و امیر حشمتی

منشی صحنه : مهستی ایزدی

طراح صحنه : خداوردی

بازیگران : اسماعیل سلطانیان
عباس محبوب
حسین لطیفی
غلی طاهری
وحید ترحمی
مجید افشار
مرجان سپهری
ابراهیم اسفندیاری

بقیرم بعدا می نویسم دیگه حالش نیست

شاد زی !‏


موضوعات یادداشت
سه شنبه 83 دی 1 ساعت 11:52 صبح

خانه مدیریت شناسنامه 
موضوعات
57085: کل بازدید
310 :بازدید امروز
آرشیو
لوگوی خودم
 
جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک
 
عکس رفقام
رفقام
حضور و غیاب
Contact Me:
آوای آشنا
طراح قالب