به نام اهورای پاک
سلام .
اول : من روز ولنتاین در طی یک عملیات جنگی ! با حمید سید هاشمی آشتی کردم ! ولی متاسفانه حمید خیلی عوض شده و اخلاقهای بد زیادی پیدا کرده !
خوب اسفند ماه تولد دو نفر از دوستان من هستش ! 4 اسفند تولد حمید و 11 اسفند تولد آیدا ! ( خدا نگذر از سر تغسیرات اونایی که بد موقع به دنیا میان !! )
منم یکهو جو زدمو مرام گذاشتم و گفتم پنجشنبه هفته پیش به خرج خودشون خونه ما پارتی بگیرن ! ولی من مریضم و هیچ کاری نمی کنم !
ما اینو گفتیم ولی از همه بیشتر کار کردم !!! با مدیریت اینا هم که باید می دید چی شد ! خر تو خر ! چیپس و همه چی گرفتن ! مشروب ندارن ! مهمونا آمدن ! خود میزبانا نه!!!! وسط مهمونی من باید برم خرید !!
این اکیپ حمید هم که جز یک دوستش به اسم محمد علی همه مورد دار ! مخصوصا دختری که باهاشون اومده بود ! این دوستای آیدا هم جو گیر ! تازه به این دختره هم تیکه انداخته بودن شانس آوردیم دعوا نشد و حمید به رویه خودش نیاورد ! خلاصه تا آخر مهمونی این دوتا گروه گیر داده بودن به هم ! منم گفته بودم دعوا شه چون دو طرف دوستامن میشینم فقط بهتون می خندم ! اینم از مهمونی ما تورو خدا ! وقتی بلد نیستن مهمونی اداره کنن کی میگه شکر اضافی بخرند !
شاد زی .
|